سوگلسوگل، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

سوگل ما

سال 91 هم اومد

1391/1/24 14:04
نویسنده : مامانی
1,131 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم ببخشید که وبلاگت رو این همه مدت آپ نکرده بودم یه مدتیه که هممون در گیر  این ویروس لعنتی هستیمکلافه

عزیزم جونم برات بگه که سال تحویل رو تو خونه خودمون بودیم و مامانی تنبل حال و حوصله سفره هفت سین چیدن نداشتش از خود راضیولی به اصرار داداش سینا با هم رفتیم بازار و یه سفره هفت سین معمولی آماده کردیم

سال نو رو در کنار شما عزیزانم آغاز کردم به امید این که امسال بهترین سال برای هممون باشه اشک توی چشمام جمع شده بود و فقط از خدا همین رو برای شما میخواستمقلب

اینجا عیدی که از بابایی گرفتی رو با خوشحالی بالای سرت نگه داشتینیشخند

خلاصه برای عید دیدنی اول رفتیم خونه مامان جون  قرار شد روز دوم عید بریم لنگرود

و بعدش هم  رفتیم خونه مامان بزرگ شام خونه مامان بزرگ بودیم داییها و خاله ها همه اونجا بودند  به جز خاله محبوبه که قرار بود همون شب از مشهد بیاد تهران

خلاصه شما کلی از داییها و خاله ها و مامان بزرگ ومامان جون عیدی گرفتید

روز دوم فروردین رفتیم لنگرود روز سوم با مامان جون اینا و عمه ها و دایی بابا رفتیم لیلا کوه که اونجا شما کلی شیطونی کردی و کلی بهت خوش گذشت ولی شبش چنان مریضی شدی که تا حالا سابقه نداشت یه حالت تهوع خیلی شدید یعنی تا صبح نتونستی گلم بخوابی منم داشتم از ناراحتی میمردم مدام بالا میآوردی یعنی خوابت هم که میبرد تو خواب یه دفعه میدیدم داری بالا میاری خلاصه بره که برنگرده اون مریضی پشت سر شما سینا بعد همه نسرین بعد عمو بعدش یکی یکی کل همراهانمون این حالت رو پیدا کردند طوری که یه روز بیشتر دوام نیاوردند و همگی برگشتند خونه

لیلا کوه مزارع چای سوگلی و بابایی در حال کوه پیمایی

من و بابایی هم این وسط بی نصیب نموندیم خلاصه روز شنبه برگشتیم تهران و ادامه عید دیدنی ها شب خونه خاله مریم رفتیم اونجا خاله محبوبه و زهرا و امین رو دیدیم ولی در کل چون هنوز تو حال مریضی بودیم چیزی از عید دیدنی نفهمیدیمنیشخند

روز دهم فروردین هم با خاله ها و دایی محسن رفتیم پارک چیتگر

خلاصه این پروسه مریضی ما تا الان که 22 فروردینه همچنان ادامه داره  یکیمون که یه کمی خوب میشه  یکی دیگه از ما میگیره نیشخند

خدا بلا رو از خونه ما دور کنه ان شا اللههههههههه

عزیزم به خاطر مریضیم نتونستم ازت تو این مدت عکس بگیرم به جاش این چند تا عکس رو که تو پارک جلوی مدرسه سینا با حرکات محیر العقول شما گرفتم میگذارمچشمک

     

عزیز دلم خیلی خیلی شیرین زبون شدی نمونه اش:

سوگلی به خاله مرضیه:خاله فقط بابام رو دوست داشته باش

خاله مرضیه:پس مامانی چی؟

سوگل :مامانی رو بی خیال شونیشخند

 

دارم تو ماشین با سینادرباره مدرسه اش و امتحاناتش صحبت میکنم سوگل از پشت سر داد میزنه:مامان این قدر به سینا سخت نگیرچشمک

 

رفتیم برای بابایی فرم عینک انتخاب کنیم بابا یکی یکی عینک ها رو به چشمش میزنه و نظر من رو میپرسه سوگل یه دفعه داد میزنه :نه بابایی این خوب نیست شبیه آقا نجفی شدی خنده

 

سوگل بعد از یک هفته خاله مرضیه اش رو میبینه میره دست میندازه دور گردن خاله مرضیه  و بوسش میکنه میگه دلت برام خیلی تنگ شده بود نه؟؟نیشخندحالا کی جرات داره بگه نهچشمک

سوگل شصت دستش رو گرفته جلوی یه چشمش و چشم دیگش رو بسته( کاری که من عمرا نمیتونمنیشخند)بعد شصت دستش رو توی جهت های مختلف میچرخونه دهنم از تعجب باز مونده میگم چه کار میکنی میگه مثل گیسو کمند شدم!!مژه(ادای حرکت راپونزل توی کارتون گیسو کمند رو در می آوردش)

مامان جون به سوگل عیدی میده سوگل :نمیخوام ما خودمون پول داریمنیشخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله جون
23 فروردین 91 14:08
الهی که خاله فدای این شیرین زبونیهای تنپادش(این هم یکی از اصطلاحات سوگلیه که بقیه رو صدا میکنه:تنپاد)بشه هنوز هیچی نشده دلم براش یه ذره شده چه عکسای نازی با داداشی انداختی :
میگم مامانی خوبه حوصله نداشتی و این سفره رو انداختی اگر داشتی چه میشد؟؟!!!
عزیزم انشالله بلادوره برای خودتون صدقه کنار بگذار ماشالله زیاد تو چشمید
سالی سرشار از اتفاقات قشنگ داشته باشی خواهر نازنینم
X

ممنون خاله جون تنبادم

سمیه
26 فروردین 91 12:00
عزیز دلم ....شیطون بلا ایشالله سال خوبی داشته باشی گلم و دیگه مریضی نبینی
خاله جون
10 اردیبهشت 91 9:14
سلام خانومی رسیدن به خیر
خوش گذشت؟منتظرم آپ کنی عکساتون رو ببینم


سلام ممنون والله عکس و مطلب چندانی ندارم چون طبق معمولللللللل دوربین نبرده بودیم ههه
مامان بیتا
12 اردیبهشت 91 3:30
سلام عزیزم
ممنونم که به وبمون اومدی
ماشالله دختر شیرینی داری
خانمی میتونم بپرسم کجایی هستین؟


سلام ممنونم ما تهران هستیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل ما می باشد