سفر به چمخاله
عزیزم پنجشنبه و جمعه گذشته با بابایی و داداشی رفتیم چمخاله هوا عالی بودش و جاده هم بد نبودش و مثل دفعه های قبلی نبود که فقط یک روز پشت ترافیک بمونیم نزدیکی های شهر منجیل یه دفعه بابایی گفت که ماشینمون دچار مشکل شده و خلاصه دیگه نتونستیم حرکت کنیم مجبور شدیم ماشینمون رو ببریم مکانیکی ساعت یک بودش و به سلامتی کار تعمیر ماشین تا ساعت 8 طول کشیدش
خب ما هم از فرصت استفاده کردیم و اول برای خوردن ناهار رفتیم رستوران و ناهار خوردیم به قول شما پیتزا قاسمی(میرزاقاسمی)و کباب ترش خوردیم که کلی حال دادش بعدش هم بساط پیک نیکمون رو برداشتیم و رفتیم کنار دریاچه شما و داداشی مشغول بازی کنار دریاچه شدید و من و بابایی هم قدری استراحت کردیم بی خبر از بادهای منجیلیه دفعه چنان بادی اومد که تا حالا نظیرش رو ندیده بودم فقط سفت زمین رو چسبیده بودم که باد پرتم نکنه تو دریاچه باد وسایلمون و کشفامون رو با خودش داشت میبرد تو دریاچه و ما هم دنبال وسایلمون منظره خنده داری بودش کلی خندیدیم
بعد هم شروع کردیم به گشت و گذار توی شهر خلاصه باید اون تایمون رو پر میکردیم دیگه کمی هم خرید کردیم و برگشتیم و ماشینمون رو تحویل گرفتیم و دوباره راه افتادیم ساعت 10 چمخاله بودیم بارون خیلی قشنگی میومد و هوا بسیار لطیف شده بودش
فرداش هم رفتیم کنار ساحل و شما وداداشی کلی حال کردید
داداشی داره جونورهای دریایی رو شناسایی میکنه .بد جوری هم رفته تو حس شناسایی
اینجا داداشی پرتت کرده تو آب و شما حسابی عصبانی هستی آب دهنش رو ببین
امروز شما دختر گلم شیرین زبون مامانی چهار سال و دو ماهت تموم شدش خدا رو به خاطر داشتن بچه های خوبی مثل شما و داداشی شکر میکنم